"بوی داروی روباه گزیدگی" نوشته مهدی گرایلو از طیف دانشجویان آزادی خواه وبرابری طلب ( اینجا )(1). درد دل و حکایت آشکاری است از آرزوهای یک نسل از قشر متوسط ایران که زیر سرکوب فرهنگی سیاسی – اقتصادی جمهوری اسلامی، ناچارأ به " چپ" گروید. اگر در قبل از انقلاب 57 جبهه ملی ویا بخش مذهبی آن نهضت آزادی و یا حزب توده پناهگاهی برای قشر متوسط در مقابل آن بخش از بورژوازی حاکم (سلطنت) لنگر گاهی آرام بخش بود، اما با جابجایی قدرت در بعد از انقلاب و سر برآوردن جهوری اسلامی به نمایندگی بورژوازی ایران، دیگر جایی بینا بینی برای لنگر انداختن این قشر نماند. این نوشته بدون پرده شیپور بازگشت به سنگر دیگری را بصدا در آورده است.
بیانیه " تدارک کمونیستی" در زمینه توافق هسته ای که مورد "نقد" گرایلو قرار گرفته است، تحلیلی است اجمالی و کوتاه از توافق هسته ای بر مبنای خط فکری ای که پس از سالها فعالیت کمونیستی و تولید ادبیات کمونیستی در سایتهای امید و جنبش کارگری اکنون در هیأت "تدارک کمونیستی – جنبش برای سازمانیابی پرولتاریا" به فعالیت خود ادامه می دهد. صدور بیانیه ناشی از ضرورتهای سیاسی روز بود و مباحثی که در آن طرح شده اند تنها گوشه ای از بحثهائی هستند که باید در کنفرانس آینده "تدراک کمونیستی" مورد بحث قرار بگیرند. ما مشتاقانه هر نقدی از زاویه منافع کارگران را جهت روشن شدن و رفع ابهام می پذیریم اما ناچار به افشای هر آنچه به قصد خاک پاشیدن به چشم کارگران و بنفع بورژوازی است، هستیم. این بار هم مثل همیشه، کسی که تصمیم به تغییر سنگر گرفته، آن هم در مبارزه طبقاتی ناچاراست به تحریف و دروغ متوسل شود. اگر از فضل فروشی سرگیجه آور و خود ارضائی های روشن فکری و داستان های کلیله ودمنه ای این نوشته بگذریم درپس پرده ایرادات و بهانه های مخدوش بودن "شفافیت" و پیدانشدن " مراجع صالح" و "شخصیت های خوشنام" تفکری رسوا خود نمایی می کند. گرایلو می نویسد:
"قبحِ داشتنِ جنگافزارِ هستهای، اخلاقِ اپوزیسیون را حسابی تسخیر کرده است؛ گواهِ بالِ چپِ این اپوزیسیونِ ناهمشکل اما همدل و همزبان، برای اثباتِ این کلیشهی خمیازهآور که تسلیحِ هستهای چیزی بر «مقاومت» یک کشور نمیافزاید، کوباست:
شاید اگر امروز هم خروشچفی بود که در مناقشه با کِنِدی پیشنهادِ استقرارِ موشکهای هستهای شوروی در کوبا را به فیدل میداد، چهبسا او باز هم مانند آن دوران این پیشنهاد را میپذیرفت. “دستیابی به بهترین نظام بهداشتِ عمومیِ دنیا” و “محو کاملِ بیسوادی” آنهم برای جزیرهی فقیری چون کوبا نشانهی افتخار است، اما با اکتفا به اینها نمیتوان جوابِ «نقد جنگافزارها» را داد؛ «بهداشت عمومیِ عالی»ای که بیخِ گوش آمریکا در برابرِ تهاجمِ آن مقاومت میکند، خوب است که موشک داشته باشد و محضِ احتیاط بد نیست که موشکِ اتمی هم داشته باشد.«کوبای مقاومِ» بیانیه، اصلاً مثالِ خوبی برای ادعاهای آن نیست." ( همان مقاله )
تراژدی این تفکر در این است که تلاش می کند " مقاومت" ( بخوان: جمهوری اسلامی، حماس، حزب الله، اسد) را با کوبا مقایسه کند.
"درنتیجه بسیاری از آدمهای شریف همانطور که چند دههی پیش ترجیح میدادند کوبا موشکِ هستهای نداشته باشد، امروز هم مایلاند که مقاومتْ خلعِسلاح شود ( داشتن بمب اتمی)." (همان مقاله)( تاکید و پرانتزاز من است)
کدام آدم با شرفی است که نداند " مقاومت" کجا و کوبا کجا!! ادعای مبارزه با "امپریالیسم" "مقاومت" و مسلح کردن آن دنباله همان شعار "ضد امپریالیستی سپاه را به سلاحهای سنگین مجهز کنید" اکثریت و حزب توده است، سیاستی که منجر به ارتجاع لودادن انسانهای "شریف" و پر کردن گورستانهای "مقاومت" از انقلابیون شد. گرایلو می نویسد:
"دلالتهای واقعیِ این «گونه»ی زیستسیاسی در مقامِ یک مفهوم، که میتواند در اندیشهی مستعد جامعه منتشر شود، خطرناک است." (همان مقاله)
دقیقا با چنین استدلالهائی بر علیه چپ انقلابی دهه پنجاه بود که حزب توده فراخوان به مقابله با اعتصابات و لو دادن "ضد انقلاب" صادر میکرد.
مهدی گرایلو برای تقدس بخشیدن به جمهوری اسلامی، در تلاش تحریف تاریخ است و آن این که، کوبا به دلیل موشک های اتمی شوروی سرپا ماند!! او پنهان می کند که کوبا، فیدل و چه گوارا پیش از آن قلب جهانیان را تسخیر کرده بودند و به مایه امید و انگیزه جنبش های انقلابی جهان تبدیل شده بودند. روسیه هم که مدت کوتاهی بر سر برچیدن موشک های آمریکا در ترکیه معامله کرد و موشک ها را از کوبا برچید. پس چرا کوبا باقی ماند؟! حتی 25 سال پس از متلاشی شدن خود شوروی و بلوک شرق. اگر دولت و انقلاب کوبا صرفا با موشک شوروی نگاه داشته شد، چرااین اتفاق در لهستان و رومانی و چکسلواکی و کشورهای دیگر نیافتاد؟ مگر شوروی به این کشورها کمتر از کوبا یاری رسانده بود و مگر حتی در مواردی با توپ و تانک به مقابله با نفوذ غرب برنخاسته بود؟
یا در مورد شفاف سازی ها:
"وانگهی شفافسازیِ پروندههای هستهایِ دولتِ کنونیِ ایران یا «دولتِ انقلابیِ آیندهی پرولتاریا»ی این نویسندگان، حتا بهنیتِ آگاهانیدنِ آدمهای باشرف، فقط یک نتیجه دارد و آن هم آگاهشدنِ آدمهای بیشرف است: چطور میشود یک سند را «در معرضِ دید جهانیان» گذاشت اما «در معرضِ دید موساد» نگذاشت؟" (همان مقاله)
بعید است که گرایلو در عصر ماهواره هایی که از جای پای مورچه برروی بشقاب چینی عکس بر داری می کنند از ابعاد اشراف اطلاعاتی موساد و سازمانهای دوست آن بی اطلاع باشد و نداند که اکنون برسر معضل هسته ایران" موساد" و همه " بیشرفها" از تمام جزئیات خبر دارند بجز "باشرفها" و مردم عادی که توسط همین بی خبری به این طرف و آنطرف کشیده می شوند. خود او مینویسد:
"اما اگر اجازه بدهند که من هم چند لحظه در رؤیایشان شریک شوم، بیتردید برای تداومِ این دولت در جهانی که در آن دیدبان حقوق بشر اگر لازم شود حتا با ماهوارههای جاسوسیِ آمریکا آبخوردنِ آدمیزاد را هم رصد میکند و حرفش میانِ جنگ افروزان حسابی برو دارد، دورتا دورش پایگاههای نظامیِ «آدمهای بیشرف» است" (همان مقاله)
پس بنا بر این گرایلو هم مثل ما می داند که موساد و سیا و ام آی 6 فی الحال از جزئیات برنامه هسته ای ایران اطلاع کافی دارند. او نگران مطلع شدن آنان نیست که از این به بعد و طبق توافق آن اطلاعات حتی به طور رسمی و توسط همان "مقاومت" تحویل این حضرات داده خواهد شد. نگرانی گرایلو از باخبر شدن مردم عادی، شریک شدن در نگرانی سرداران همان سنگری است که او بطرف آنها تغییر مسیر داده است.
بنا براین "شفافیت"، پیدانشدن " مراجع صالح" و "شخصیت های خوشنام" و... و بهانه هایی از این دست رفتن به آدرس نخود سیاه است. پس بطور اجمال ببینیم گرایلو در پس پرده فضل فروشی روشنفکرانه به تبلیغ چه سیاستی پرداخته است.قبل از هرچیز بر خلاف گفته نویسنده که من " روز نامه نگار نیستم" در این مقاله به سبک ژورنالیستهای کلان رسانه ها آگاهانه از "ایران" و "کشور" به جای جمهوری اسلامی استفاده می کند.
" تکرار میکنم که دنبالهی ضروریِ تعلیقِ برنامهی هستهایِ ایران یا برنامهی موشکیاش، مهارِ نیروهای مقاومت ( بخوان: حزب الله، حماس، جمهوری اسلامی، اسد) در منطقه و حتا برخی نقاطِ دیگر در جهان است، و اگر غایتِ امر چنان چیزی است، این تکلیفْ سخت بر دوشِ ایران (بخوان: جمهوری اسلامی ایران) سنگینی میکند که بر تداومِ آن برنامهها پای بفشارد." ( همان مقاله) ( پرانتزها از من است)
بر فرض این که طبق نظر نویسنده و جناحهای اصول گرا که امکان آن محتمل است، جمهوری اسلامی بر دوش خود احساس مسئولیت سنگین کند و" بر تداومِ آن برنامهها پای بفشارد" (ساختن بمب اتمی) ایشان از کجا تضمین می کند که غرب به آن فقط واکنش "اقتصادی و سیاسی" نشان دهد؟! واکنش نظامی چی شد؟ اگر غرب برای تکمیل نقشه "خاور میانه نوین" با انواع و اقسام بمب و... به تخریب زیر ساخت اقتصادی و مدنیت "ایران" متوسل شد، مثل لیبی، سوریه وعراق، چی؟؟ اگر آمدیم و "ایران" و "مقاومت" هم دوسه هزار موشک فرستاد ند به اسرائیل و جاهای دیگر ودر جواب یک دوجین بمب اتمی روانه ایران شد، چی!! شاید نویسنده فکر میکند که غرب محض احترم به منشور کوروش کبیر ویا ترس از "مقاومت" جرئت حمله نظامی به "ایران" را ندارد!! آن زمان است که به درستی همان حکم او را باید برای خود او به کار گرفت و گفت:
"دلالتهای واقعیِ این «گونه»ی زیستسیاسی در مقامِ یک مفهوم، که میتواند در اندیشهی مستعد جامعه منتشر شود، خطرناک است." (همان مقاله)
اما از این تفکر خطر ناک بگذریم و به "واکنشِ اقتصادی و سیاسیِ غرب" که همان تحریم اقتصادی است بپردازیم . دنباله همان پاراگراف قبلی:
" تردیدی نیست که این پافشاری و واکنشِ اقتصادی و سیاسیِ غرب به آن، به سدِ منافعِ کسانی میخورد که از ۸۸ تا همین امروز خیابانهای نیمهی شمالیِ تهران را خالی نمیکنند؛ عیارِ هر مدعیِ داخلی و خارجیِ نبرد با سرمایهداری را آنوقت میسنجیم."
این تفکر ضد کارگری که تحریم اقتصادی را مانع منافع "ساکنان نیمه ی شمالی تهران" و یا کاریکاتور تر از آن آنرا باعث ضعف و یا سر نگونی جمهوری اسلامی قلمداد می کند، آگاهانه از ربودن شدن نان و آب بیشتراز سفره خالی نیمه جنوبی تهران توسط نیمه شمالی را تحت شرایط همین تحریم اقتصادی را انکار می کند. با ور بفرمائید نیمه جنوبی هم، هم اکنون عطای عیار سنج شما را به لقایش از زور گرسنگی بخشیده است و به هوای رفع تحریم ها روز شماری می کند.
لازم است به این کمپ "ایران" و "کشور" علیرغم این که چه کسی در قدرت است باید سلاح اتمی داشته باشد، بخشی از بورژوازی سرنگون شده ایران که اکنون عاقل شده است را به رهبری مرحوم داریوش همایون و "جانم فدای ایران" ها را هم اضافه کنیم تا رنگین کمان "مقاومت" با نمک ناسیونالسیتی آشی شود قابل خوردن.
نویسنده مقاله به موضوع مهم دیگر هم اشاره نمی کند و آن این که اگر محور "مقاومت" جنگ و ستیز با "امپریالیسم" است پس جایگاه القاعده و دولت اسلامی شام و همه انشعابات آنها چگونه است و طبق کدام معیار نباید آنها را احتمالا در محور "مقاومت " پذیرفت ؟
اما شاه بیت این تفکر خطر ناک، پاراگراف پایانی این نوشته است که فقط با این آرم " واعدوالهم ما استطعتم من قوه" هویت واقعی می یابد .
" بگذارید با یک مثالِ تراژیک بحث را پایان دهم: چند روزِ پیش حماس هم از حملهی عربستان به یمن حمایت کرد؛ پس از مواضعِ بیمارِ این سازمان در پشتیبانی از مخالفان دولتِ سوریه، این یکی آشکارتر از مصادیقِ پیشین نشان میدهد که این موجود سنگی است غلتان در سراشیب که سرعتِ دمافزونش توقفِ آن را ناممکن میکند. در مواجهه با این واقعیت، بهجای شادمانی بابتِ «از بام افتادنِ تشطِ سازمانی که زیاد از آن خوشمان نمیآید» باید متأسف بود. اینکه با تماشای تباهیِ حماسْ به ریشِ آن بخندیم، برخوردِ مشکوکی است؛ بهتر بود که این سازمان به چنین وضعی نمیافتاد و اکنون هم اگر درون آن نیروهایی هستند که بهخاطرِ جدیت در امرِ مقاومتِ منطقه، تن به چنین انحطاطی نمیدهند، بهعنوان یک تدبیرِ سیاسیِ ضروری باید از موضعِ آنان حمایت کرد. بااینهمه، پیروِ همهی آنچه پیشترها گفته بودم، باز هم میگویم که کارِ نکردهی حماس را میبایست کسی در فلسطین انجام دهد؛ بعید است پشتیبانیهای مالی، سیاسی و شاید بعضاً نظامیِ امثالِ قطر و ترکیه از خطِ کنونیِ این سازمان، بتواند جای عملیاتِ ترور خاخامها یا بیانیه علیهِ یورش عربستان به یمن از سوی جبههی خلق را بگیرد؛ حتا برای حمایتِ زبانی از حملاتِ عربستان به یمن، آلسعود حتماً شرطهایی دارد که بیارتباط با چشمداشتهای دیرینهی تلآویو از اعراب نیست؛ اینکه حماس تا کجا بدین امر واقف است را من نمیدانم؛ فقط مطمئنم که این هنوز از نتایج سحر است؛ چرخشِ حماس، پایانِ مقاومت نیست و قاعدتاً باید منتظرِ عرضِاندامِ دوبارهی جریانهای کهنسال یا پدیدارشدنِ نیروهای مبارزِ تازهپای دیگری در غزه باشیم. شاید آرامآرام به وهلهای از پوستاندازیِ مفهوم مقاومت نزدیک میشویم که در آن مجال برای سیاهبازیِ سازشکارانی چون خطِ رسمی حماس، بهشکلی عینی تنگ میشود؛ در برابرِ ارتقای امر نبرد با امپریالیسم به صبحِ صادقی که سر از خمارِ شرابِ دروغ شُسته است، مسئولیتی سنگینتر از تمسخر بر دوشِ کسانی است که اگر بیانیهای میدهند، با مخاطبِ بیانیهشان تعارف ندارند." (همان مقاله)
اگر 9 سال پیش گرایلو علی رغم مبارزه "مقاومت" بر علیه "امپریالیسم" به این نتیجه رسیده بود:
"سیاست مستقل طبقه کارگر در رویارویی با چنین تناقضاتی ، نه تلاش برای حل آنها و تکمیل کار ناچارا نکرده ی بورژوازی – و به این واسطه یافتن راه حلی برای آشتی نمایندگان ستیزه جوی این طبقه – بلکه به زیر کشیدن کلیت طبقه حاکم و حل رادیکال مسئله از طریق انهدام پایه های قلعه قدرت تک تک این نمایندگان است. ( اینجا)(2)
امروز با تغییرات اساسی در سنگر های مبارزه طبقاتی و پیچیده تر شدن درگیری ها در منطقه به روشنی می توان دگر دیسی اساسی این مواضع را دید. چرایی این عقب گرد موضوع مفصل نوشته دیگری است که باید در فرصت دیگری به آن پرداخت اما لازم به تاکید این هست که کسی که بر سر لجاجت بر علیه مواضع کمونیستی بیفتد بناچار سر از بدترین نوع ارتجاع در خواهد آورد این هشداری به همه کسانی است که منتظر فرصت برای تغییر سنگر روزشماری می کنند.
نوید پایور
2015/17/4
1- بوی داروی روباه گزیدگی - مهدی گرایلو
2- تناقضات سیاسی- توافقات اقتصادی - مهدی گرایلو
https://rahekargar.wordpress.com/2013/10/08/mary-11322/