برویم کمپین بزنیم و به مردم اسرائیل اطلاع دهیم که ما ترور نمیخواهیم و لُپهایتان را جلو بیاورید که ما بسیار متمدن و مدرن و فلانیم. راستی از «ران آدری» چه خبر؟ همان که به ما قول داده بود روی سرمان بمب نریزد. نمیشود یک قولی هم به کودکان غزه بدهد؟ خیلی وقت است که روی سر غزه بمب میریزند، خیلی سال است. میگویند کودکان فلسطینی توی کوچهها با توپ پلاستیکی و ترکشهای قدیمی بازی میکنند. برادر عزیز! آقای «ران آدری» محترم! یک قولی، چیزی، وعدهیی به کودکان غزه بده تا با خیال راحت لااقل بمیرند. و من حتا دیدهام، با همین چشمهای خودم. یک عده میخواهند بی طرف بمانند. آنها خیلی نجیب اند، خیلی عزیزاند، خیلی منطقیاند. از نظر آنها «البته این دردناک است اما...» و همه چیز از همین «اما» آغاز میشود. آنها همکاران خوشسیمای جلادند، دستگاه توجیه جنایت. غزه دارد توی سرم سوت میکشد، مثل بمبهایی که روی غزه سوت میکشد. مثل بدنهایی که در خیابانهای غزه سوت میشود. و «همهی کسانی که مُردند/ همهی کسانی که خواهند مُرد/ روزی مرا در آغوش میگیرند/ و از من سلاحی ساخته خواهد شد» (محمود درویش)
يكشنبه ، ۲۸ آبان ۱۳۹۱؛ ۱۸ نوامبر ۲۰۱۲
برگرفته از اندیشه و پیکار: