با سلام
... عزیز، دوست رنج کشیدهام، من آقای سعید صارمی را نمیشناسم. مقاله ایشان را خواندم. شاید 1000 بار اعدام شده و باز بهمقاومت برعلیه جلادان جمهوری اسلامی ادامه داده باشد؛ شاید دریافت غلطی از مبارزهی سیاسی و بهاصطلاح طبقاتی داشته باشد؛ شاید هزار چیز دیگر بهعقل من قد نمیدهد؛ اما هرچه باشد یا نباشد، معرفی تقی شهرام بهعنوان جنایتکار، بهویژه در شرایط کنونی ـخواسته یا ناخواستهـ التقاطی را نشان میدهد که هم حزب توده، هم اکثریت، هم دولت جمهوری اسلامی، هم ساواک و هم آمریکاییها در آن حضور دارند. اینگونه تصویرپردازیها از جنبش چپ، روی دیگر همان سکهای استکه تشکیلات مافیایی مجاهدین (بهعنوان نوکر قدیمی آدمخورترین بخشهای اطلاعاتی سرمایهداری آمریکا) پیش از 30 خرداد 60 در خدمت آن بوده و اینک نیز «ایران تریبونال» را مدیریت میکند. ایرج مصداقی در برابر حجرهی تودرتوی مجاهدین فقط یک پادوی دوزاری است. تقی شهرام را زیر پای این پادوی رجاله و حقیر انداختن فقط بیان حقارت در مقابل منادیان کاپیتالوپارلمانتاریستهای سهزاری است؛ چراکه معنای دیگری جز هورا کشیدن برای کثافتهای جاکشی ندارد که هزاران پیکاری و کمونیست دیگر را بهبیرحمانهترین شکل ممکن کشتند.
من هرگز پیکاری که هیچ، خطِ سهای هم نبودهام؛ درست همانطور که هیچوقت توهمی هم بهجنبش فدایی بهعنوان جریانی کمونیستی نداشتم و فقط در راستای سازمانیابی کمونیستی کارگران تلاش کردم و دویدم و میدوم؛ اما امروز که میبینم تقی شهرام بهایرج مصداقی پارول میشود، بهاحترام همهی بروبچههای پیکار کلاه از سر برمیدارم و سرودی را میخوانم که براساس سوئیت سمفونی «شهرزاد» اثر کورساکف ساخته شده است.
جالب اینکه سازندهی این سرود ... تا آنسوی مرز تصور مائوئیست بود، که سرانجام خودرا در راستترین بخش حزب رنجبران جاسازی کرد.
یادداشتم را بهاین دلیل که از «زبان آدمیزاد» حالم بههم میخورد، با شعار کموناردها 1871 به پایان میبرم که بههنگام اعدام فریاد میزدند: زندهباد بشریت، زندهباد انسان.